عضو شوید
عضویت سریع
شاعر محبوب شما؟
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 23 بازدید دیروز : 14 بازدید هفته : 220 بازدید ماه : 312 بازدید کل : 8011 تعداد مطالب : 191 تعداد نظرات : 29 تعداد آنلاین : 1
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
با ديدگان بسته، در تيرگي رهايم اي همرهان كجاييد؟ اي مردمان كجايم؟ پر كرد سينهام را فرياد بي شكيبم با من سخن بگوييد اي خلق، با شمايم! شب را بدين سياهي، كي ديده مرغ و ماهي اي بغض بيگناهي بشكن به هايهايم سرگشته در بيابان، هر سو دوم شتابان ديو است پيش رويم، غول است در قفايم بر تودههاي نعش است پايي كه ميگذارم بر چشمههاي خون است چشمي كه ميگشايم در ماتم عزيزان، چون ابر اشكريزان با برگ همزبانم، با باد هنموايم آن همرهان كجايند؟ اين رهزنان كيانند تيغ است بر گلويم، حرفيست با خدايم سيلابههاي درد است رمزي كه مينويسم خونابههاي رنج است شعري كه ميسرايم چون ناي بينوا، آه، خاموش و خسته گويي مسعود سعد سلمان، در تنگناي نايم اي همنشين ديرين، باري بيا و بنشين تا حال دل بگويد، آواي نارسايم شبها براي باران گويم حكايت خويش با برگها بپيوند تا بشنوي صدايم ديدم كه زردرويي از من نميپسندي من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم.
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد
RSS